سوینسوین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

باتوبهشتی میشوم

بادکنک

بازی با بادکنک خیلی چیزارو به بچه یاد میده : بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک تا بتونه بالاتر بره ! بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن ، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه ! مهم‌تر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اون قدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده ، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده  
30 ارديبهشت 1393

حیاط

یکی از حسن های خونه مامانی اینه که حیاط داره و شما عاشق بازی کردن تو حیاط و گشت و گذاری والبته من بخاطر اینکه هرروز حداقل یه نیم ساعتی نورمستقیم آفتاب بهت میتابه و جذب ویتامین دی میکنی خیلی خوشحالتر اینم عکسای شما در حال بازی در حیاط     ...
30 ارديبهشت 1393

روز پدر

روز پدر مبارک   عزیز دلم به جرات میتونم بگم یکی از بهترین ها و مهربان ترین ها پدر توست و از همین جا من به عنوان همسر و شما در جایگاه فرزند روزش را صمیمانه تبریک میگیم و امیدوارم سایه اش همیشه بر سر ما باشد و همیشه خوشبختیمان پایدارباشد و در نهایت به حمید عزیزم میگیم که من و سوین عاشقانه دوستش داریم و در کنارش احساس خوشبختی میکنیم.       ...
28 ارديبهشت 1393

عروسک خونه ما

تمام جمعه خونه بودیم و بابایی و شما تمام مدت باهم مشغول بازی و حسابی خوش گذرونید و بعداز ظهربا بابا حمید رفتین خرید خلاصه انقدر به هم انرژی مثبت میدادین که دل  من حسابی آب افتاد اینم یه چندتا عکس که ازت قبل رفتن بیرون گرفتم ...
27 ارديبهشت 1393

تماشای تی وی

به دلیل کشمکشی که بین ما و شما درحین تماشای تی وی بود و مهم تر ازآن  نگرانی از ضعیف شدن چشم شما تصمیم گرفتیم از یه محافظ  جلوی  تی وی استفاده کنیم البته مشکل بعدی که باهاش روبرو شدیم اینه که حالا تمام مدت سرپا در حال تماشای تی وی هستی و من و بابا حمیدت سخت در حال تفکر که چه راه حلی برای این مشکل بیابیم. ...
27 ارديبهشت 1393

قدردانی

یک هفته ای میشه که پای بابایی شکسته و شما میری خونه مامان مریم  البته در مواقع عادی هفته دوبار هم زحمتت با مامانی بود حسابی با عموهات خوش میگذرونی البته بماند که عمه لیلا خیلی دوست داره و اگر خونه باشه خیلی باهات بازی میکنه و هواتو داره قدردان زحمات تک تکشون هستم و امیدوارم همیشه سلامت باشن آمین
24 ارديبهشت 1393

باغ پرندگان

جمعه رفتیم باغ پرندگان مامانی و بابایی هم همراه ما بودن و تو خیلی خوشحال و خندان از همراهیشان برای خودت قدم میزدی و تمام مدت داشتی به ما پرنده ها رو نشون میدادی کلا روز خیلی خوبی بود و خیلی هم بهمون خوش گذشت ...
24 ارديبهشت 1393

نامزدی

دیشب نامزدی خاله الناز بودیم (دوست مامان و البته نسبت فامیلی هم داریم) خیلی بهمون خوش گذشت و شما تا تونستی وسط قر دادی و حسابی دل خاله هارو بردی رویه هم رفته خیلی با مامان همکاری کردی و دخمل خیلی خوبی بود از ته دل برای خاله الناز آرزوی خوشبختی میکنم. ...
22 ارديبهشت 1393